قصه هایی به رنگ دل

Calmness☺️

دوشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۲۱ ق.ظ

من امروز به وقوع فعل توجه کردم!

الان که چند ساعتی از مرکز ساعت میگذره و آسمون و ماه و ستاره هاش نشون میدن که زمان دلخواه من رسیده 

وقتی یکم به اتفاقات روزمره م فکر میکنم ...خوشبختی...نوزده سالگی...نوزده سالگیِ توأم با خوشبختی توی رگ هام جریان پیدا میکنه:))))

دیدگاه آدم ها در مورد خوشبختی متفاوته...شاید حتی منِ متظاهر که همیشه سعی کردم رضایت همه ی آدم هارو راجع به خودم کسب کنم...نزارم یه سری بفهمن من از چه چیزهای ریز و درشتی لبریز از احساس شادی میشم:)

من امروز ....من امشب،به وقوع فعل فکر کردم...نه به قبلش ،نه به بعدش....به لحظاتی که گذشت!

اتفاق های ریزی که تا چندثانیه قبل از وقوعش برام ...کااااملا بچگانه شبیهِ یه آرزو بود!

و حالا که شب شده...حس خوبی دارم...آرامشه؟

یا هرچیزی...مهم نیست که پارتنر هایی که در طول روز و حین اتفاق افتادن های زندگی کنارم بودن هم وقتی به شب میرسن این آرامش رو احساس میکنن یا نه!

چون من بیشتر از اون ها ....مسئول و مکلف احوالات خودمم:)

شکر❤️

  • بانوی قصه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">