قصه هایی به رنگ دل

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیال پردازی» ثبت شده است

۱۴
مرداد

دوس دارم که تمااام شب رو بیدار باشم....کتاب بخونم ...فیلم ببینم😍...نمایشنامه بخونم! آهنگ گوش بدم سیگار بکشم قهوه بخورم و تا موقع سحر تو سکوت و خلوت خودم....من باشم! منِ منِ من!

بعد که هوا گرگ و میش شد....ذره ذره که خوشه های آفتاب از لا به لای شاخه ها افتاد تو کوچه و سوفور های شهر کارشون تموم شد...یه شلوار اسلش مشکی بپوشم ،یه تاب خنک و یه دونه پیرهنی که دکمه هاش همیشه بازه روش...ساعتمو دستم کنم،یه عطر خنک بزنم و زمستون و تابستون آل استارهامو بپوشم برم بیرون....اونموقع که هنوز کوچه ها خلوته....از توی پارک رد شم و بوی خنک چمن خیس حالمو جا بیاره😍یکمی تو پارک بدوعم و بعد حدود نیم ساعت آهنگ رو قطع کنم ...برم توی سایه روی یه نیمکت بشینم و دستامو باز کنم از بغل بزارم روی نیمکت ....سرمو بگیرم بالا و نفس بکشم و چشمامو از نوری که از لابه لای شاخه ها افتاده تو صورتم تنگ کنم.....موقع برگشت از جلوی نونوایی شلوغ که رد میشدم بوی نون تازه  ی اول صبح رو زندگی کنم و با چندتا نون برای خودم و همسایه ها برگردم خونه....یه صبونه ی مشت بزنم تو رگ و برم یه دل سیییییر بخوابم...با آرامش....با حس خوب😍وقتی بیدار بشم که دیگه خورشید از وسط اسمون رفته و ساعت از ٥گذشته....یه دوش بگیرم....آرایش کنم،لاک بزنم،عطر سردمو بزنم.....سوئیچمو بردارم و توی راه برای خود جوونم بمرانی پلی کنم و برای خود پیرم حمیرا گوش بدم😍.....برم پیش  دوستام!

  • بانوی قصه