احوالات عجیب و غریب!
خاطره ساختن با یک سری آدم یه جایی از زمان متوقف میشه و از بعد اون موقع تمام دلتنگی های حول اون فرد با مرور خاطره های قبلی تسکین پیدا میکنه:)
من ۱۸سالمه....نه نزدیک ۱۹...من نمیدونم هنوز درد واقعی یعنی چی...بحمدلله! اما من هم دارم درد میکشم!
درد دلتنگی،بدقوبی،بی تفاوتی....درد دلتنگی.غرور،ت ن ه ا ی ی.......
نمیدونم مطرح کردنش درسته یا نه ولی بزار بمونه اینجا برای خودم
در تاریخ اوایل مرداد ۹۷...من در بدترین شرایط روحی قرار دارم و هیچکس حتی برای ....حتی برای ثانیه ای از این باب نگران ما نیست:)))))
این روزا اعتماد به نفسم به قعر کشیده شده! و گنجینه ی لغاتم دیگه کم کم داره ته میکشه برای لب باز کردن...حرف زدن...نوشتن...و البته بخش مهم زندگی من یعنی تظاهر کردن:)))))
این که این دل پس کی قراره آروم بگیره! این بغض کی قراره بخوابه....
من خسته م ...از آدم ها....از آدم ها....از خودم
من دلم تنگ شده...برای آدم ها...برای آدم ها...برای خودم
- ۹۷/۰۵/۰۸